روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید که حیاطی
بزرگ با درختان میوه داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود
که صاحبی حسود داشت که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ
کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش
می داد .یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به
ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است . سطل را تمیز
کرد ، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود
پر کرد تا برای همسایه ببرد .وقتی همسایه صدای در زدن او را
شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا
آمده است . وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه
های تازه و رسیده داد و گفت : " هر کس آن چیزی را با دیگری
قسمت می کند که از آن بیشتر دارد . " 

نظرات شما عزیزان:

شعله

ساعت18:32---3 مرداد 1391

امید یعنی آرزو کنیم چیزی اتفاق بیفتد

ایمان یعنی یقین داریم چیزی اتفاق خواهد افتاد

شجاعت یعنی اینکه باعث شویم چیزی اتفاق بیفتد . . .

سلام.داستان زیبایی بود

dokhi bala

ساعت18:16---2 مرداد 1391

[وب سایت]

mer30 dadash ali
bazam behem sar bezan.linkam kardi?

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: